خاطرات
از پست و بلند روزگار |
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۴۰۲
خانواده متوسطی بودیم. منزل پایین شهر بود؛ میدان اعدام (محمدیه فعلی) و من از زمانی که خودم را شناختم و یادم میآید وضعیت مالی ما خیلی معمولی بود. پدر و مادرم هشت بچه داشتند و ممر درآمد خانواده یک مغازه کوچک بود که آن را هم با کسی شریک بودند...
از پست و بلند روزگار |
تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۴۰۱
اولین پولی که درآوردم، ده دوازده سالم بود. تابستانها پیش بابام کار میکردم. البته مغازه مرحوم پدرم، خیلی کوچک بود و ایشان شریک هم داشت، به همین خاطر یک جعبه آینه درست کرده بودم و بندش را دور گردن میانداختم. آدامس و آبنبات و دیگر تنقلات میفروختم...
از پست و بلند روزگار |
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردین ۱۴۰۱
حوالی سال 1350 در یکی از شبهای ماه رمضان، مرحوم حاج آقا رضا همراه با حاج خانم به مجلس روضه رفته بودند. زمان خواب که شد من و اخویها، آقا مصطفی و محمد آقا را مطمئنم اما یکی دیگر از اخویها هم بود که یادم نیست، رفتیم زیر کرسی که بخوابیم...
از پست و بلند روزگار |
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردین ۱۴۰۱
دهم اسفند ماه 1335، تهران، میدان اعدام (محمدیه فعلی)، کوچه سفیری. در سوز سرمای زمستان آن سال صدای تولد نوزاد پسری در حیاط خانهی قدیمی حاج رضا ایروانی پیچید و اینگونه کودکی متولد شد که عباس نام گرفت. عباس ایروانی فرزند پنجم خانواده بود...
تعداد نتایج یافت شده : ۴